پوشد ز زشک یلمق تو اطلس آفتاب
پیش رخ تو ذره بود واپس آفتاب
جز زلف تو که سجد کند آفتاب را
در دور حسن تو نپرستد کس آفتاب
گر آفتاب تیره شود با کمال نور
یک لمعه از لقای تو ما را بس آفتاب
گفتم مگر به سر رسدم آفتاب وصل
در طالعه نبود بدین سدرس آفتاب
گر مهر طلعت تو بر ابن حسام تافت
شاید که تافت بر سمن و بر خس آفتاب